کیان جونکیان جون، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 27 روز سن داره

AZIZE BABAII

اولین سالگرد دوتا شدنمون

سلام دیروز ٢٦ خرداد ماه اولین روز دوتا شدن  و کاملتر بگم سه تا شدنمون به طور غیر رسمی بود. اولین سالگرد ازدواج، اولین سال شروع زندگی مشترک و..... خیلی روز خوبی بود جاتون خالی، مامان کیان که یک نهار مخصوص درست کرد. من هم تا ساعت ١٢ ظهر خواب بودم و وقتی بیدار شدم صبحانه و نهار رو یکی کردم خیلی وقت بود اینقدر نخوابیده بودم. بعدش هم کلی عکس با پوزیشن های مختلف گرفتیم و شب هم به رستوران خانه کوچک تو فاطمی رفتیم. مستر کیان هم باهامون بود و تو شکم مامانی کلی ورجه وورجه میکرد . مثل اینکه اونم فهمیده بود و کلی خوشحال بود. دیروز همه عمه مهسا، عمه محدثه، مادر جون و پدر جون، خاله معصومه، خاله فاطمه، خاله لیلا، خاله زهرا ، مادر جون و دایی حسی...
27 خرداد 1391

مادرانه

سلام به همگی به کسانی که به وب آقا کیان ما سر می زنند و براش یادگاری می ذارن تا وقتی بزرگ شد و انشاالله خودش تونست بخونه و ادامه بده از همگیتون تشکر کنه. تحمل سختی های این روزها و محدودیت های آن، با انتظار اومدن فرشته آسمانی ما، خیلی شیرین می گذره. ماشاالله اینقدر جنب و جوش داره که مادر جون(مامان بابا کامران) میگه بابا کامران هم همینطور بوده و من هم این تجربه شیرین و لذت مادر شدن را دارم تجربه می کنم. روزها و شبها کلی با آقا کیان دردودل میکنم و کلی دعا و قرآن برای سلامتی و صالح شدنش می خونم. داره کم کم سختی های شیرین شروع میشه دعا کنید بتونم با شیرینی بیشتری پشت سر بذارم. کامی جون (بابای دوست داشتنی پسرم) هم خیلی کمکم میکنه. ...
25 خرداد 1391

لگد زدن آقا کیان

سلام. این آقا کوچولو ما اینقدر ناناز شده اینقدر لگد می زنه که نگو. منو مامانی کلی لذت می بریم. بعضی شبها مامانی خوابش می آد ولی کیان خوابش نمیاد و این تناقض باعث بیدار موندن هر سه تاییمون میشه. هفته پیش که از مأموریت اومدم، مامانم اینا و خواهام اومدن تعطیلات خونمون. خیلی دلم براشون تنگ شده بود. خیلی زود گذشت. هفته پیش مادر بزرگ کیان سیسمونی خیلی قشنگی به همراه لباسها و سرویس چوب و لوازم بهداشتی کیان جونو خرید کرده. خیلی خیلی خشگله. حتماً عکس هاشو می ذارم. عمه جونی نی نی یک دست لباس ُSpiderman و پدر جون نی نی یک کامیون با چند تا ماشین و عمه جونی بزرگشون (مامان سپنتا) یک میکی موس خرید. دست همگی درد نکنه. ...
17 خرداد 1391

بعد از یه دوره استراحت اجباری

با عرض پوزش به خاطر این وقفه. من حد.د ١٠ روز مأموریت داشتم رو کشتی بودیم تو دریای خزر. جاتون خالی خیلی خوش گذشت. هم تجربه های جدید دارم یاد میگیرم هم  بسیار سفر خوبی بود. آدم رو دریا آرامش خاصی داره البته اگه دریا ناسازگار نباشه. وگرنه اگه دریا زده بشی که خدا به داد برسه.دلم برا آقا کیان یه ذره شده بود داشتم دیوونه می شدم. نمی دونید چقدر دلتنگش شده بودم. مرد کوچیک خونه ما خیلی جنب و جوش داره تازه لگد می زنه. خیلی لحظات قشنگیه. دیروز مامانی کله پاچه هوس کرده بود براش گرفتم که تا امروز چیزی نتونسته بود بخوره. خیلی خوش میگذره.
16 خرداد 1391
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به AZIZE BABAII می باشد